من خدايم را
در هر بهار،
در رويش سبزه ها،
در شکوفايی گلها،
من خدايم را
در هر تولد می يابم
من خدايم را
را در هر پائيز،
در افول برگها،
در به خواب رفتن درختان،
من خدايم را
در هر مرگ می بينم
من خدايم را
وقتی شادم و خندان
صدا می زنم
کنار دشت محبتش می نشينم
و شاديهايم را قسمت می کنم
من خدايم را
وقتی خستم و تنها
صدا می زنم
سرم را به بازوهای سترگش تکيه می دهم
و می گريم
من دستهای خدايم را
پر از نوازش و ياری می يابم
و نوايش را پر از گرمی و اميد
من خدايم را
در شادی و غم،
در خنده و اشک،
به ياد دارم
من خدايم را
عاشقانه می پرستم...
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۴ بازدید
No comments:
Post a Comment