امير پارسا عزيز دل نديده ام،سلام
خاله ای حالت چطوره؟می دونم که خوبی و بهتر از اين ممکن نيست باشی.مگه می شه در مامن آغوش مهربان ترين خواهر دنيا خوب نبود.می بينی خاله ای می بينی چه مامان نازنينی داری.اين مامان گل تو خواهر ماه منه و البته نه به اندازه تو من سرم رو روی شانه های مهربانش گذاشته و باريده و آرامش يافته ام.خاله ای به اندازه دنيا دوستت دارم و به اندازه همه هستی به تو غبطه می خورم.خاله ای قبل از اينکه قدم رنجه کنی و به اين دنيا بيايی اولين بار تو رو وقتی حس کردم که مامان خوب تو من رو توی آغوشش برای خداحافظی می فشرد.ولی خيلی قبل تر مهر تو در دلم جای گرفت. خاله ای نزديک عيد بود و مامانت نگران بود که آيا اصلا وجود داری يا نه و برای اينکه ايمان فعال نشان بدهيم برايت يک جفت جوراب خريديم که شايد همين الان اون رو به پا داشته باشی.و روزی که تدارک سال نو را می ديديم روزی که همه چيز رو به نو شدن می رفت مامانت به من خبر داد که صدای قلب کوچولوت رو شنيده.خاله ای من رشد کردن تو رو از اين طرف دنيا از پشت شيشه مانيتور دنبال می کردم.من شاهد بودم که هر روز توی بطن خواهر من رشد می کردی و خودت رو بيشتر توی دلش جا می کردي.روزی که قرار بود به دنيا بيايی آرام نداشتم و وقتی شنيدم که به دنيا اومدی،آمدم و اينجا نوشتم:خاله ای به دنيا خوش اومدی و اولين قدمت رو توی قلب من گذاشتی.اولين عکست که اشک شوق و حسرت به چشمانم آورد به من ثابت کرد مهر تو هم(همانند مهر مامان خوبت) از دل من رفتنی نيست. امروز اينقدر برای تو و مامان گلت دلتنگ بودم که وقتی کامپيوتر را روشن کردم و عکس زيبای تو رو که مثل غنچه ياس در آغوش مامانيت غنوده بودی ديدم دلم خواست نوازشت کنم هر چند به جای صورت نازنينت شيشه مانيتور باشد.و اينجا نوشتم:
زندگی يعنی:
نوازش کردن
صورتش که از لطيفی
غنچه سفيد ياس را می ماند
از پشت شيشه سرد مانيتور!
خاله ای تو و مامانت را به خدای بزرگ می سپرم.خدا شما عزيزان رو برای من حفظ کند.
خاله غزاله که تو و مامانت رو از جان عزيزتر دارد.
۰ لایک / ۲ نظر / ۱۹ بازدید
Zenith
خوش به حال امير پارسا! چه خاله مهربونی داره!
GoMnaM MarD
به نام تک سو زاننده گیتار عشق ....سلام به شما ای بهتر از جان.......ارزو میکنم اینقدر شاد باشی که بتونی به راحتی زندگی کنی و اونقدر هم غم داشته باشی تا بتونی یک انسان باقی بمونی.......وبلاگت زیباست...بی رنگ و ریا مینویسی...احساسی پاک و شیرین داری..برات ارزوی موفقیت میکنم......اگر دوست داشتی به کلبه درویشی ما هم یر بزن...ارزو مند ارزوهای طلایی شما...گمنام مرد
Monday, December 22, 2003
به اميرپارسا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
باز هم با اجازه فروغ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
مکتوب، دوست عزیز قدیمی سالها پیش در اوج تنهایی و غربت نظرات شیرین و امید بخشت زیور دلتنگیهایم بود حال در امتداد زمان گم شده ای سراسر دنیای م...
-
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
باش تا صبح دولتت بدمد کسی چه می داند شاید در کوچه شما هم عروسی شد ✨️
No comments:
Post a Comment