Friday, May 21, 2004

برای من نوشته

خواهر خوبم ـ مهربانم

سلام سلامی به گرمای وجودت،سلامی به زيبايی قامتت

زيباترينم امروزی سه شنبه ۲۶/۱۲/۱۳۸۲ است و من رو به پنجره ای نشسته ام که چه شبها و چه روزها از پشت آن به انتظار برف می نشستی و با خنده های شيرينت مژده بارش برف را می آوردی.هيچ يادت هست بازی روزهای برفی؟ديگر برف هم سپيديش را به فراموشی سپرده است چون اين تو بودی که سپيدی و زيبائی اش را تکميل می کردی.

خواهرم چند روزی است تهران برفی است.چون نوروز هم غيبت ترا حس کرده ديد که بهتر است سال جديد نشود.خوب من امسال،سال جديد پا به خانه من نگذاشت چون تو ديگر نيستی تا با صدای لطيفت مرا تشويق کنی به پاک کردن کدورت ها.

در نبود تو سبزه ديگرنمی رويدحتی ماهی حوض مادر بزرگ هم قرمزی باله هايش را از دست داده است.بی تو روزهايم  همه شب يلداست.

باز آ باز آ تا ماهی قرمزی باله هايش و دشت سبزی چمنش را باز يابد.باز آ باز آ تا با هم در حوض به دنبال ماهی های قرمز بگرديم و همه سبزه های دشت را گره بزنيم.

شيرينم به عشق دستهای نوازشگر تو باردار شدم.دريغ و درد که کسی جز گوشی سرد و بی روح پزشک شکمم را لمس نکرد.هيچکس برای صدای قلب پسرکم بی تابی نکرد.کسی نبود تا شادی بزرگ شدنش را با او قسمت کنم.

کاش آن روز سرد آبان ماه که برای دنيا آوردنش به بيمارستان رفتم کنارم بودی تا برايت بگويم خواهرم اگر بازنگشتم عزيزتر از جانم را به تو می می سپارم.کاش وقتی چشم می گشودم تو مژده مادر شدنم را به من می دادی و من سر بر شانه هايت می گذاشتم و از دردهای وجودم برايت می گفتم که چگونه روزهايم بی تو گذشت.

از آن خانه گريزان شدم چون حتی ديوارهايش  خاطرات و صدای خنده های لطيفت    را در خود ثبت داشتند.شايد بپرسی چرا؟ديگر بی طاقت شده بودم.آمدم شايد در جايی که تمام خاطرات کودکيم با تو بود،تسکين يابم.ولی دريافتم از برای درد نبودنت درمانی نيست.

باز آ باز آ که تا به خود نيازم بينی                              بيداری شبهای درازم بينی

باز آ‌ تا پسرکم در آغوشت آرام  گيرد و از وجودت بوی مهر استشمام کند.در آخر پسر کوچکم با قلب مهربانش ديدار ترا از خدا می خواهد.باشد که خداوند آرزوی قلب پاکش را برآورد.

من و پارسا دستان زيبايت را می بو سيم و وجود نازنينت را در آغوش می گيريم.هر چند اين نامه پاسخ آن نامه زيبايت نيست ولی اميدوارم بتواند گوشه کوچکی از عشق مرا به تو ابراز کند.عاشقانه می پرستمت و ديدار ترا تا عمر باقی است از خدا خواهانم .

همه عمر بر ندارم سر از اين خمار مستی که هنوز من نبوده که تو در دلم نشستی

خواهر تنهای تو سالومه ۲۶/۱۲/۱۳۸۲

تو نباشی چه کسی من رو نوازش می کنه با صبوری با من دل خسته سازش می کنه...
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۲ بازدید
 

No comments:

Post a Comment