Tuesday, December 21, 2004

سال نو مبارک...

و باز:

سحر از پشت شب

سرک خواهد کشيد

بهار از پی سرما

خواهد آمد

خانه دل را از غبار غم

پاک خواهم کرد

زردی تنهايی را به آتش

خواهم سپرد

و سرخی و گرمی عشق از او

خواهم ستاند

نوروز را در ميان سفره هفت سين

خواهم گستراند

شادی، شور،نور و بوسه

قسمت خواهم کرد

سبزه های دشت را

گره خواهم زد

با باد

خواهم وزيد

و گره از آرزوها

خواهم گشود

با تابستان

خواهم آمد

دختر کوچک همسايه را گوشواری از گيلاس

خواهم بخشيد

کاشيها را نقش لی لی و حوضها را نويد آبتنی

خواهم داد

برشنهای ساحل دريا را نامی تازه

خواهم نوشت

با پائيز

مهر خواهم ورزيد

به کلاس جديد

خواهم رفت

برگها را به دست مهربان باغچه

خواهم سپرد

تا در بهار از آن زندگی دوباره

بيافريند

شب يلدا انار

دانه خواهم کرد

فال حافظ

خواهم گرفت

ترديد سرخی و شيرينی هندوانه

هديه خواهم کرد

و باز...

زندگی را در متن شيرينش

به تجربه خواهم نشست

با آرزوی سالی پر از بهترينها برای همه ايرانيان و جهانيان

نوروزتان هميشه پيروز، هر روزتان هميشه نوروز
۰ لایک / ۸ نظر / ۱۳ بازدید
ابراهیم

سلام. سال خوب پر از شادی داشته باشی .... دوست نادیده ام!!!!
مكتوب

سلام... سال نو مبارک.. شعر از خودتونه؟ حتمآ بهم بگین .. ممنون میشم ........آرزومند نيکی و شادی و سرافرازیدر سال جدید برای شما...
مكتوب

بهتون تبريک ميگم برای ذوق خوب و احساس قوی تون ...بازم به من سر بزنيد..
مكتوب

سلام.. ممنون که اومدين.. بسيار کامنت خردمندانه ای بود... درسته .. حق با شماست ... تو متن بعديم از اين ايده استفاده ميکنم .. اينم ايميل من :‌j_1st_4ever@msn.com
مکتوب

سلام... نميدونم متوجه روح اميدی که از کلمات شما نشآت گرفته بود در متن بعديم شدين يا نه ... خوشحالم که شادی به خونهء‌دلتون اومده ... مطلب شما در مورد متن ((‌ سرو رو )) هم خوندم ... با لذت و اندوه ... اما بازم میگم : از موفقيتتون بسيار خوشحال شدم و اميدوارم اين براتون فرصتهای بزرگ و بزرگتری رو برای موفقيت و پيشرفت باز کنه ... خوشحالترم از اينکه من رو در شاديتون شريک کردين... حالا که تو نيمهء روشن دنيا هستين برای ما هم دعا کنيد و از نور بخواين يه سری هم به ما بزنه ... شاد و سرافراز باشيد ...mokh_ less : talati
مکتوب

راستی :‌الان که دوباره کامنتتون رو خوندم دو مورد به ذهنم رسيد : اول اينکه جالبه: شما زمانی از اميد و از باغبان و دستان مهربانش حرف زدين که هنوز خبری از اين توفيق تازه ای که بهش دست پيدا کردين نبود ... دوم اينکه شما نوشته بودين (( يه سری متن )) اما فقط یکی فرستادین... بقیه اش کو؟؟؟/
پریا

سلام شعر زيبايی بود .. باز بنويسين
zendOOOOOOOOOOOOOOOni

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووف ..مال عيد بوووووووووووووووووووووووووود...ای بابا.
 

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...