Thursday, April 13, 2006

آدمهای رنگارنگ...

 وی متن قبلی از خانم نازنينی گفتم که آدم در برخورد با او آرزو می کند که ايکاش همه انسانها مثل او بودند. حتما برای شما هم پيش اومده که تا جايی که ممکن باشد از برخورد با بعضی افراد پرهيز می کنيد. چشمتان روز بد نبيند امروز با فردی برخورد کردم که ۱۸۰ درجه با اون خانوم نازنين فرق می کند. قبلا هم با اين آقا برخورد کرده بودم. ايشون Administrator دپارتمان Computer Science است. دائم پای کامپيوتر است و مشغول چت حالا با کی خدا می داند. اگر برای کاری به او مراجعه کنيد انگار که بزرگترين گناه دنيا را مرتکب شده ايد...امروز با تعجب از اينکه چرا اعتباری که برای پرينت داشتم به اين زودی تمام شده به دفتر گروه سر زدم که گفتند می تونم از اين آقا تاريخچه پرينت هام رو بگيرم. با اينکه تا جايی که بشود از برخورد با اين آقای محترم پرهيز می کنم  ولی اينبار ديگه چاره ای نداشتم. اولا جواب سلامم رو نداد، ثانيا وقتی برايش توضيح می دادم که چطور شده چنان برخورد کرد که حس کردم انگار به قول اين کانادايی ها پروانه توی دلم انداخته اند، ثالثا در طوری جواب داد که طلبکار هم شدم. سرتان را درد نياورم وقتی از دفترش بيرون امدم و دوباره از دفتر گروه اعتبار برای پرينت خريدم. با خودم گفتم که ازش متنفرم...در راه خانه از اينکه چرا بايد از کسی متنفر باشم از خودم عصبانی شدم و شروع به دعا کردم: خدايا نگذار که از کسی متنفر باشم، خدايا آقای Administrator را ببخش و ...

پيام هاي ديگران ()               پنجشنبه ٢٤ فروردین ،۱۳۸٥ - ...

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...