Tuesday, June 27, 2006

صحنه نخست...

 در را که باز می کنم، چشمانم آنچه را می بينند باور ندارند... يک دسته گل سرخ روی صندلی تکيه داده است. طرف دسته گل نمی دانم پرواز می کنم يا می دوم...چشمم به کارتی می افتد که روی صندلی لم داده است... روی کارت نوشته:

To my love...

مثل خوره به جان کارت می افتم و درش را باز می کنم...

HAPPY BIRTHDAY

Happy 30th Birthday

Khoshkella!!

Love... XXOO

با هزار ذوق و شوق طرف تلفن هجوم می برم، می خواهم برای اينهمه لطف ازش تشکر کنم...روی ميز کامپيوتر صبحانه ام به من لبخند می زند و يک يادداشت کنار آن دلبری می کند...

Happy Birthday!

Enjoy the coffee + Tea biscuit

~

بفض گلويم را گرفته و اشک شوق چشمان را پر کرده است. با دستانی لرزان شماره اش را می گيرم. برای اينهمه زيبايی تشکر می کنم، در آخر به او می گويم:

Thank you so much honey, you made my day!

در جواب شيرين ترين جمله زندگی ام را می شنوم:

Baby you make my day every single day, Doostet daram khooshkella!!

 

پيام هاي ديگران ()               سه‌شنبه ٦ تیر ،۱۳۸٥ - ...

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...