از بدهی های روزگار به خودت برایم گفتی
رویم نشد برایت بگویم
روزگار دخترک گندم گونی
با موهای فری به من بدهکار است
همان دخترک شادی که در رویاهایم
خنده زنان به دنبال قاصدک ها می دود
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
No comments:
Post a Comment