Wednesday, April 12, 2023

بدهی های روزگار

 آنطرفها 

جایی دورتر از خواب و رویاها

شاید سرزمینی هست

سرزمینی 

که روزهایش پر است از 

عطر باران خاک و یاس اقاقی

سرزمینی 

که شبهایش پر است از

قرص ماه و رقص ستاره

و درختانش پر از

گوشواره های گیلاس

در آن سرزمین دور خالی از دقدقه و دل شکستگی

چشمان جوان من و تو

نگران دخترکی گندوم گون و مو فرفری است

همان دختر شادی که خنده زنان

به دنبال قاصدک ها می دود  

 

 

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...