Sunday, December 22, 2002

وقتی۱

 وقتی انتظار به سراغم آمد
تنها بودم
با او چشم به راهت نشستم
تا شايد بيايی
و تنهايی دستانم را با دستانت پرکنی
تا شايد لب باز کنی
و صدايم کنی
شنيدن صدايت آرزويی شده
ديدن چشمانت حسرتي شده
کاش می آمدی
کاش می آمدی و
دل چنين تنگم را
مژدگانی به عشق می دادی
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۰ بازدید

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...