تو عزيزی
همچو جان
تو زيبايی
همچو زندگی
تو تازگی و صفای بهاران داری
تو با خود گرمی و نور می آوری
وقتی تو باشی
لحظه ها ارزش گوهران دارند
وقتی تو باشی
غمها خفتگان ابدی اند
تا تو هستی
تنهايی خيالی بيش نيست
تا تو هستی
عشق همچو چشمه ای
جاری است
پس بمان
تا زيبايي بماند
پس بمان
تا زنده بمانم
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۳ بازدید
Sunday, December 22, 2002
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
باز هم با اجازه فروغ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
مکتوب، دوست عزیز قدیمی سالها پیش در اوج تنهایی و غربت نظرات شیرین و امید بخشت زیور دلتنگیهایم بود حال در امتداد زمان گم شده ای سراسر دنیای م...
-
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
باش تا صبح دولتت بدمد کسی چه می داند شاید در کوچه شما هم عروسی شد ✨️
No comments:
Post a Comment