(و من امروز پرم از شوق رهايی)
زندگی يعنی:
به نام خداوند بخشاينده موهبتها
زندگی يعنی:
لذت لمس
خيسی و طرواوت سبز چمن
با پای برهنه
زندگی يعنی:
نقش يک لبخند
از يادآوری يک خاطره شيرين
زندگی يعنی:
لذت خواندن
...
زندگی يعنی:
لذت رسم
يک آی با کلاه
در انتهای شعر زندگی
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
و زندگی يعنی:
سپاس برای خداوند بخشاينده موهبتها
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۳ بازدید
Wednesday, September 22, 2004
زندگی يعنی
برای تو...
زندگی به اندازه گرمی خورشيد
پر است از وسعت شادمانی و عشق
و همه می دانند
دفتر زندگی را نقطه پايانی هست
پس ای نازنين
دستانت را به مشتاقی دستهايم بسپار
بيا با هم
طراوت سبز چمن و گرمی خورشيد
را به تجربه بنشينيم
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۴ بازدید
زندگی از قول سهراب...
زندگی رسم خوشايندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ،
پرشی دارد به اندازه عشق.
زندگی چيزی نيست که لب طاقچه عادت از ياد من و تو
برود.
زندگی جذبه دستی است که می چيند.
زندگی نوبر انجير سياه، در دهان گس تابستان است.
زندگی، بعد درخت است به چشم حشره.
زندگی تجربه شب پره در تاريکی است.
زندگی حس غريبی است که يک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلی می پيچد.
زندگی ديدن يک باغچه از شيشه هواپيماست.
خبر رفتن موشک به فضا،
لمس تنهايی «ماه»،
فکر بوئيدن گل در کره ای ديگر.
زندگی شستن يک بشقاب است.
زندگی يافتن سکه دهشاهی در جوی خيابان است.
زندگی «مجذور» آئينه است.
زندگی گل به «توان» ابديت،
زندگی «ضرب» زمين در ضربان دل ها،
زندگی «هندسه» ساده و يکسان نفس هاست.
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۴ بازدید
و زندگی يعنی...
زندگی يعنی:
يک خانواده کوچک
زندگی يعنی:
مادری به لطافت گلبرگهای سپيد ياس
به مهربانی و گرمی خورشيد
و به بخشندگی باران
زندگی يعنی:
خواهری به لطافت مادر
زندگی يعنی:
پدری به بزرگی و اعتماد دماوند
به شيرينی عبادت
و به مهربانی و سبزی بهار
و زندگی يعنی:
من که می گويند
کپی برابر اصل پدرم
۰ لایک / ۱ نظر / ۱۴ بازدید
مكتوب
خوش بحال خانواده ای که اينهمه عشق توش جاريه و خوشتر اون پدری که فرزندش اينطور با افتخار و حق شناسی ازش ياد ميکنه... زنده باشيد
نارين
نارين
همان قناری من
به اندازه خورشيد پرهای زرد دارد
همان پرنده ای که يک روز گرم تابستان
به شوق پنجره ای باز قدم به خانه ما گذاشت
و آنرا با آوازهایش پر کرد
همان که پدر او را پرنده کوچک خوشبختی خواند
نارين
عاشق پرواز و سيب و آبتنی است
و وقتی می خواند «دل تنهائيمان تازه می شود»
۰ لایک / ۳ نظر / ۱۲ بازدید
arshia
سلامبر تو و نارين تو ....چه کلامی زيبا و چه ارادتی وزين......شايد اگه اجازه بدی لا اقل يه بار هم شده استعلره شعرم باشه اين نارين تو.............به به....عاشق پرواز و آبتنی و سيب.زيبا بود......يا علی
ye saye
سلام...........آخرين ضربه ی اين شب نواخته شد ديگر وقت رفتن است تا بينهايت............تا
سميرا ( از وبلاگ +++++ )
من و مثبت دوباره شروع کرديم به نوشتن :)
...
چند روز پيش با خودم فکر می کردم حدود دو سال است لبخند شيرينش را نديده ام. تصادفا شخصيت کارتونی مورد علاقه اش را در فروشگاه ديسنی ديدم. با خودم گفتم هر وقت اين موجود بانمک را ببيند، حتما لبخند روی لبهای چون گلش خواهد نشست. يکی درست شبيه اش را برای خودم هم خريدم به اميد اينکه هر گاه نگاهش کنم، تصوير لبخندش چون گل در ذهنم بشکفد.
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۱ بازدید
...
آنقدر به او انديشيدم تا امروز صبح بعد از سحری خوردن که خوابيدم، خوابش را ديدم. کنارش بودم و او مرا نمی ديد، موهای ابريشمينش را نوازش می کردم ولی حس نمی کرد، از غم دوری اش شعر می گفتم، همه شعر مرا می خواندند، شايد نمی شنيد، با اشک از خواب پريدم...
۰ لایک / ۵ نظر / ۱۴ بازدید
مكتوب
خوشا به حال کسی که صاحب چنين دل پر احساسيه.. خوشا..
مكتوب
و گهگاهی دو خط شعری ... که گويای همه چيز است و خود ناچيز!
Faraz
مثل هميشه قشنگ و با احساس می نويسی... مثل همیشه خواهرم مهربانترين است...
مکتوب
سلام... بابا هنوز که آپديت نکردی؟؟؟؟ چيکار ميکنی بجنب خاکبازی بسه! ................................ سر راه يه سرم بما بزن! فعلن !
sara
william shekspear mige : on vaghti ke fekr mikoni hich kasi nist ke harfe deleto befahme ,,kasi hast ke baraye didanet rozshomari mikone+++ بعد از خوندن متن اخر برام جالب بود پيام های قبليتون را بخونم و به ر حال اينجا نوشتم و ....... - دوستدارت سارا
باز هم با اجازه فروغ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
مکتوب، دوست عزیز قدیمی سالها پیش در اوج تنهایی و غربت نظرات شیرین و امید بخشت زیور دلتنگیهایم بود حال در امتداد زمان گم شده ای سراسر دنیای م...
-
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
باش تا صبح دولتت بدمد کسی چه می داند شاید در کوچه شما هم عروسی شد ✨️