Tuesday, November 22, 2005

آنطرفها...

آنطرفها
جايی نه خيلی غريب تر از دنيای خودمان، جايی بين تاريک و روشن آغاز يک روز ديگر، جايی که يکی بود و يکی نبود، غير از خدای مهربون هيچکس نبود، باز موهبت آن خالق بی همتا به شکل رويش يک گل سرخ، يا تولدی ديگر، و يا يک عشق تازه رخ می نمايد. ای تمامی عالميان مرا در شادی ام شريک باشد...عشق قلبم را نويد تولدی دوباره بخشيده است...
۰ لایک / ۲ نظر / ۱۳ بازدید
پرهام

سلام...من هم شريک...عيد هم مبارک
Homayoon

عزيز دلم دختر نازنينم اميدوارم هميشه قلبت سرشارازعشق و محبت باشه قربون اون قلب مهربونت
 

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...