Wednesday, July 5, 2006

در اندرون...

 پيش تر ها از کسی شنيدم تلاش برای به يادآوردن خواب باعث تقويت حس ششم می شود. چند شب پيش با خودم فکر می کردم کدامين دنيا دنيای واقعی است؟ دنيايی که در آن زندگی می کنيم و يا دنيايی که در خواب می بينيم؟ اگر دنيای خواب دنيای خيال و روياست چرا يک خواب آنقدر حقيقی می نماید؟ چرا آنقدر روی ما، زندگی و روحيه مان تاثير می گذارد؟ چرا آنقدر فکرمان را به خود مشغول می کند؟ مدتی پبش از بابت اينکه خوابهايم را روز بعد فراموش می کردم، بسيار دلخور بودم...حال که چندی است غريت به اتفاق خوابهايم را به خاطر می آورم، آنها را بسيار متاثر کننده يافته ام. شايد من بخش بزرگی از روحم را در گذشته جا گذاشته ام، چرا که با وجود شاد و سپاسگذار بودن از رحمت، موهبت و نعمتهای الهی (در دنيای واقعی)، بخشی که در حسرت گذشته هنوز شبها در فغان و در غوغاست...

در اندرون من خسته دل ندانم کيست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

July 05, 2006

 

پيام هاي ديگران ()               چهارشنبه ۱٤ تیر ،۱۳۸٥ - ...

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...