آنشب كه غم آمد
تنها بودم
گوش به نواي
مستان سلامت مي كنند
به غم گفتم
مستان سلامت مي كنند
آري غم آمده بود
آمده بود تا اشك به چشمانم هديه دهد
تا اشك بار غم از دل بردارد و ببرد
همچو آنان كه آمدند و رفتنشان غم بر دل نهاد
و شادي را با خود برداشت و برد
آيا اشك مي تواند بار غم از دل بكاهد
يا تنها آبي است بر آتشي كه مي سوزاند دل را
آه اي اشك ببار
ابر غم آسمان دلم گرفته
پس كو خورشيد
يكشنبه ۳۱/۶/۱۳۸۱
۰ لایک / ۱ نظر / ۱۲ بازدید
آرمین: آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. شعرهای خيلی قشنگيه. انشاالله موفق باشی
Friday, November 22, 2002
غم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
باز هم با اجازه فروغ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
مکتوب، دوست عزیز قدیمی سالها پیش در اوج تنهایی و غربت نظرات شیرین و امید بخشت زیور دلتنگیهایم بود حال در امتداد زمان گم شده ای سراسر دنیای م...
-
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
باش تا صبح دولتت بدمد کسی چه می داند شاید در کوچه شما هم عروسی شد ✨️
No comments:
Post a Comment