«آه مگذار که دستان من آن
اعتمادی که به دستان تو دارد به فراموشيها بسپارد»
دستانت را دوست دارم
و انديشه والايت را دوست تر
می دانی آنها قادرند
من به قدرتشان ايمان دارم
آنها می توانند آينده ای زيبا بيافرينند
بنابراين
...
فراموش مکن
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۱ بازدید
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
باز هم با اجازه فروغ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
مکتوب، دوست عزیز قدیمی سالها پیش در اوج تنهایی و غربت نظرات شیرین و امید بخشت زیور دلتنگیهایم بود حال در امتداد زمان گم شده ای سراسر دنیای م...
-
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
باش تا صبح دولتت بدمد کسی چه می داند شاید در کوچه شما هم عروسی شد ✨️
No comments:
Post a Comment