Thursday, May 22, 2003

ادامه گفتگو...

غزاله:اونجا هم فکر کنم ساعت ۱ بامداده
الف:بله.بابا و مامان که هنوز کار نمی کنند؟
غزاله:نه هنوز
الف:خوب با بابا برو دکتر
غزاله:بگذريم.حالا برگردیم سر کار خودمون
غزاله:فردای اون روز پسر خاله شهین که از این به بعد
الف:(در خالی که دهانش از تعجب باز مانده است)خوب
غزاله:او را بابک خطاب می کنیم
الف:غزاله جون من مواظب باش
غزاله:نه دیوونه تو چرا همش فکر های عجیب غریب به ذهنت می آید؟بابک خیلی از من کوچکتره
الف:حالاااااااااااااااا مگه چه اشکالی داره؟
غزاله:خلاصه
الف:خوب کوچکتر باشه(چشمک می زند)
غزاله:گم شو دیوونه.بگذریم
غزاله:فردای اون روز بعد از اینکه صبحانه خوردیم
الف:(در حالی که چشمک می زند)دلت جوون باشه ننه جون
غزاله:به سالی زنگ زدیم.بعد وسایلمون رو بردیم خانه مون.
الف:حتما خیلی براتون سخت بود؟
غزاله:می دونی واقعا دوستان به ما لطف داشتند.
الف:می دونی غزال همیشه خدا یک کسی رو قرار می ده که به آدم کمک کنه.اینجور دوستها تو این شرایط خودشون رو نشون می دن.
غزاله:آره واقعا.
غزاله:بابک لطف کرد برای برقراری خط تلفن تماس گرفت.اینجا وقتی نقل مکان کنی باید تلفن جدید بگیری.خانه ها تلفن و کابل تلویزیون ندارند.
الف:(در حالی که چشمک می زند)دستش درد نکنه.
الف:مگه خونه ها قدیمی هستند؟
غزاله:نه قوانین اینطور است.
الف:راستی کامپیوتر خریدی یا تو خونه بود؟
غزاله:نه از ایران آوردیم.اینجا مانیتور گرفتیم.
الف:چه عجیب!کامپیوتر بردید این همه راه!
غزاله:آره
الف:خوب یکی می خریدید اون که قیمتی ندارد.
غزاله:ارزون هم نیست.
الف:فکر کنم یک رگ ترکی دارید مگر نه؟(چشمک می زند)
غزاله:وقتی کار نداشته باشی باید محتاط عمل کنی.
الف:راستی پیدا کردن کار سخت است؟می دونی تو همیشه از همه ما عاقل تر بودی.
غزاله:می دونی خانومی من دنبال کار نبودم که بدونم.
الف:می دونی تو همیشه از همه ما عاقل تر بودی.
غزاله:اینطور ها هم نبود.اینقدر هندونه زیر بغل من نگذار.
الف:ما اینطوری هستیم دیگه...
غزاله:هفته اول دنبال کارتهای مختلف بودیم.
الف:کارت چی؟
غزاله:Health Card,Social Insurance Number,Permanent Resident Card
الف:آها.خوب اینها برای چیست؟
ادامه دارد...
۰ لایک / ۱ نظر / ۱۳ بازدید
غزاله

سلام غزاله خانوم.من هم غزاله هستم و 22 ساله... راستش يه مدتيه که تصميم گرفتمکه هم اسمهاي خودم را پيدا کنم. به نظرم مي اومد که تعدادمون خيلي کم باشه. ولي اينجوريهام نيست و کلي غزاله وبلاگ نويس داريم.
 

گفتگو۲

الف:من برگشتم اما تو رفته بودی.سیستم یکهو مشکل پیدا کرد.
غزاله:نه خیر.من اینجام.(چشمک می زند)
الف:سلام
غزاله:سلام
الف:عزیزم
غزاله:تو عزیز منی
الف:خوب برام تعریف از وقتی رفتی چه کارها کردی؟
غزاله:(دوباره این پیغام را بارگذاری می کند)دوستت دارم. بدون قلبی هست که صاحبش هر جای دنیا که باشه برای تو و خاطرات شیرینمون می تپه.
الف:چه آتیشی سوزوندی...
الف:متشکرم.می دونم همه ما همین احساس رو به هم داریم.تو و من و اتی و یلدا و رخشانه و آزاده و...همه ما
غزاله:متشکرم.حالا بریم سراغ سفرنامه غزاله...
غزاله:اولا سفر خیلی طولانی بود
الف:خوب چند ساعت؟
غزاله:ساعت ۳:۵ بامداد به وقت ایران حرکت کردیم.۶:۱۰ صبح به وقت آلمان رسیدیم فرانکفورت.یعنی ۸:۴۰ به وقت ایران.۸ ساعت در فرودگاه فرانکفورت توقف داشتیم.واقعا خیلی سخت بود.
الف:چرا ۸ ساعت؟
غزاله:نمی دونم روال پروازهای بین قاره ای همینه
الف:خوب
غزاله:ساعت ۱:۳۰ بعد از ظهر به وقت آلمان(۴ بعد از ظهر به وقت ایران)به سوی کانادا پرواز کردیم.ساعت ۱۵:۳۰به وقت تورنتو رسیدیم کانادا.(۲۴ ایران)اینهم عکسی از فرودگاه فرانکفورت...
الف:پس وقتی رسیدید بیهوش شدید.
غزاله:توی پرواز از آلمان به کانادا شراب خوردم
الف:(در حالی که دهانش از تعجب باز مانده است)خوب...!
غزاله:۸۵ میلی لیتر.حالم خیلی بد شد.تا تورنتو بیهوش بودم
الف:آفرین...چشمم روشن.ای شیطون(چشمک می زند)
غزاله:بعد از ورود ابتدامراحل اداره مهاجرت و پس از آن مراحل گمرکی راپشت سرگذاشتیم.پسردوست مامانم آمده بود فرودگاه دنبالمان.یک Wan كرايه كرده بود و كمك كرد كه بارهامون را بياوريم.تمام راه از فرودگاه تا خانه خاله شهين(دوست مامانم ) خوابيدم.(چشمك مي زند)فكر كنم هنوز اثر شراب باقي مانده بود.خاله شهين جات خالي براي شام كباب درست كرده بود.
الف:(چشمك مي زند)پس من اگر اومدم نخورم يا كم بخورم.
غزاله:كم بخور هميشه بخور...
الف:چشم(چشمك مي زند)اي شيطون
غزاله:شب خانه خاله شهين مانديم.فردا صبح هم همگي ساعت ۷ بيدار شديم.
الف:چرا؟
غزاله:فكر كنم ساعت بيولوژيكي ما به هم ريخته بود.(الف را صدا مي كند)
الف:جانم
غزاله:۲ هفته اول من و مامان دائم سر گيجه داشتيم.
الف:چرا عزيزم؟ حالا چي؟
غزاله:نمي دونم شايد به خاطر تغيير محيط و آب و هوا بود.مامان خوب شدند ولي من هنوز همونطورم.
الف:خانومي برو دكتر
غزاله:گفتم اگر ادامه پيدا كرد بعد برم.
الف:نه الان بايد بري
غزاله:چشم
الف:حتما برو
غزاله:چشم
الف:الان ساعت چنده؟
غزاله:۱۶:۳۰
ادامه دارد...
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۱ بازدید 

گفتگو۱

 الف:سلام خانومی
غزاله:سلام عزیزم.می خواهی من رو ببینی؟
الف:حتما
غزاله:حالا می تونی من رو ببینی؟
الف:آره .حالت چطوره؟
غزاله:خوبم عزیزم تو چطوری؟
الف:من هم خوبم.الهی فدات شم چقدر ماه شدی.
غزاله:خانومی تو من رو ماه می بینی.
الف:نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده.
غزاله:دل من رو دیگه با میکروسکوپ هم نمی شه مشاهده کرد.
الف:داره گریه ام می گیره.
غزاله:دیوونه گریه نکن.اگر گریه کنی من هم گریه می کنم.
الف:حالا چطوری؟همه چیز مرتبه؟
غزاله:خوبم.می دونی شکر خدا همه چیز روال عادی اش رو پیش گرفته.تو چرا تا این وقت شب بیداری؟
الف:(چشمک می زند.)دیگه بر نمی گردی؟
غزاله:شاید وقتی مامانم برگشت منهم برگشتم.
الف:کار پیدا کردی؟
غزاله:نه عزیزم.هنوز نمی تونم درست صحبت کنم.
الف:به نظرت من با وکیلتون تماس بگیرم؟
غزاله:آره حتما این کار رو بکن.برای مشورت فکر نمی کنم پولی بگیره.
الف:یعنی همه جا آسمون همین رنگ نیست؟
غزاله:(چشمک می زند.)نه اینجا آسمون ابریه.دایما بارون می آید.هوا سرده.
الف:یلدا رو پیدا کردی؟
غزاله:نه هیچ آدرسی ازش ندارم.
الف:...(آدرس یلدا)
غزاله:نه تو آدرس من رو بهش بده.اگر دوست داشت اون تماس بگیره.می دونی نمی خواهم مزاحمش بشم.
الف:خانه را خودتون گرفتید یا وکیلتون براتون گرفت؟
غزاله:دوستان خوب مامان لطف کردند برامون گرفتند.می خواهی عکسش رو ببینی؟
الف:حتما(بعد از دیدن عکس)وای خدای من چقدر قشنگه.حتما اجاره اش خیلی سنگینه؟
غزاله:اگر به پول ما تبدیل کنی آره.ما طبقه ۱۷ هستیم.می دونی اینجا هیچ شاختمونی طبقه ۱۳ نداره.آپارتمان ما ۲۰ طبقه است در حالی که در واقعیت ۱۹ طبقه است.می خواهی منظره اش را هم ببینی؟
الف:حتما(بعد از دیدن عکس)چند متره؟
غزاله:خیلی بزرگه.یک اتاق خواب داره فکر کنم ۸۰ یا ۹۰ میر باشه.این یکی هم منظره غروبشه.
الف:حتما(بعد از دیدن عکس)چقدر زیباست.
غزاله:آره منهم خیلی دوستش دارم.
غزاله:روز تولد حضرت محمد مصادف شده بود با ویکتوریا دی. اینجا وقتی یک روز تعطیل با تعطیلات آخر هفته مصادف می شه یک روز به تعطیلات آخر هفته اضافه می کنند.ما آنروز رفتیم ساحل دریاچه انتاریو آتش بازی تماشا کردیم عکسش رو برات می فرستم.
الف:اونجا کار پیدا کردن خیلی سخته؟
غزاله:هنوز دنبالش نبودم که بفهمم.
الف:یعنی ما باز همدیگرو می بینیم؟
غزاله:امیدوارم.خانومی من باید برم مامان بزرگم زنگ زدند.
الف:خیلی خوشحال شدم.
غزاله:ما بیشتر
الف:غزاله یک قولی به من بده
غزاله:حتما
الف:بیشتر از هر چیز مراقب خودت باش
غزاله:مرسی دیوونه بر روی چشم.تو هم مراقب خودت باش.امیدوارم یک روزی بتونم اینجا یا هر جای دیگه در خدمتت باشم. شب خوش خانومی
(تماس الف قطع می شود)
غزاله:دوستت دارم. بدون قلبی هست که صاحبش هر جای دنیا که باشه برای تو و خاطرات شیرینمون می تپه.
(بعد از چند لحظه)
ادامه دارد...
۰ لایک / ۱ نظر / ۱۲ بازدید
آرمین

سلام خانومی :) منتظر بقیه‎اش هستم. خوش باشی

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...