Sunday, August 22, 2004

زندگی يعنی...

زندگی يعنی:

در بحبوحه نوجوانی

جايی بين کودکی و بزرگسالی

تصوير چشمانی در آئينه

واژه عشق به کتاب لغات بيفزايد

زندگی يعنی:

با ديدن صاحب چشمها

دل را پر تپش

دستها را لرزان

پاها را ناتوان از حرکت يافتن

زندگی يعنی:

با خيالش

شب را به روز

و روز را به شب آوردن

زندگی يعنی:

در کوچه هايی پر از برگهای خزان زده

به ديدار صاحب چشمها رفتن

زندگی يعنی:

کوچه های پائيزی

را پر بهار يافتن

زندگی يعنی:

هر روز و هر روز

سياه کردن

هزار برگ سپيد

از خاطرات با او بودن

زندگی يعنی:

نوشتن يک جمله ساده

«ای برگهای سپيد که خاطرات با او بودن را برايم نگاه می داريد، دلتان پر خاطره باد»

زندگی يعنی:

تجربه خوش يک انتظار

روزها به انتظار ديدار

شبها به انتظار روز فردا

 زندگی يعنی:

لرزيدن از لمس دستهای صاحب چشمها

زندگی يعنی:

تجربه شيرين عشق

در تاريک و روشن يک کوچه

زندگی يعنی:

گوش دل سپردن

به نوای زندگی

بر سينه صاحب چشمها

زندگی يعنی:

خود را در بهشتی پر از شادی و خوشبختی

 غرقه يافتن

و زندگی يعنی:

برگشتن ورق ...
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۳ بازدید 

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...