يک لالايی می تونه يک ترانه شيرين باشه، يک ترانه که تو دوستش داری يا يک خاطره رو توی ذهنت رقم ميزنه. يادم می آيد سالهای سال پيش وقتی پسر دايی کوچکم که برای اولين بار به ايران آمده بود از کنار من و خواهر تکان نمی خورد. صبح توی بغل خواهرم از خواب بيدار می شد، صبحانه اش رو توی آغوش اون می خورد و خلاصه هميشه و همه جا وقتش رو با اون (يا من) می گذروند. خواهر عادت داشت به جای لالايی برايش ترانه «ديگه نمی گم دوستت دارم» را زمزمه کنه. پسردايی برای ديدار مادربزگ به شمال رفت. يک روز که مادربزرگ سخت مشغول آب و جارو بوده، صدای کودکانه ای که با لهجه شيرين فارسی آلمانی ترانه گوگوش رو زمزمه می کرده، باعث می شه که اون کارش رو رها کنه نوه اش رو در آغوش بگيره و باز خانه را پر کند از قربان صدقه و بوی اسپند...
Tuesday, March 28, 2006
Tuesday, March 21, 2006
نوروز ۱۳۸۵
هر روزتان نوروز، نوروزتان پيروز
با اميد اينکه سال ۱۳۸۵ بهترينها را برای همه ارمغان داشته باشد...
Saturday, March 11, 2006
لالايی
برای سولماز:
لای لای لای، گل لاله
پلنگ در کو چه می ناله
پلنگ در کوه چه می ناله، برای دختر خاله
لای لای لای، گل فندوق
مارش رفته سر صندوق
لای لای لای، گل خشخاش
باباش رفته، خدا همراش
!
من نمی دونم ديشب و پريشب چی ام شده بود! اينقدر می دونم که شاتس آورديد اينجا نبوديد و اگر نه خوراک خانوم غول می شديد.
از او می نويسم
از او می نويسم
در دل سياه شب
و بر سپيدی صفحه وبلاگ
در تنهاييها اسمش زمزمه لبها
و يادش شيرينی لحظه هاست
شانه هايش پناه دلتنگيها شده است
گرمی دستانش
سردی دستانم را به قصه ها سپرده است
علت هر شعر و ترانه ام شده است
برايم از آسمان شب ستاره ارمغان می آورد
مرا به سرزمين آفتاب و مهتاب می برد
هميشه عاشقش می مانم
هميشه با او می مانم
بی حرف و بی بهانه
و اينک
پرنده سرخ عشقش در آسمان آبی دل ترانه پرواز می سرايد
Friday, March 10, 2006
يکی بود يکی نبود...
زير گنبد کبود غير از خدا هيچکس نبود. مرغ خسته بی صدا و پرو بال بسته قصه ما، توی يک روز ابری بغض غربتش رو فرياد کرد. پر و بالش رو زير باران شست. و باز به پهنای نيلوفری قصه پرواز بخشيد.
و باز نوروز
باز،
ستاره مغرب
لحظه غم انگيز غروب را نويد اميد خواهد داد
چراغ ماه
تاريکی شب را سپيدی روشنی خواهد بخشيد
حضور خورشيد
از پی هراس تاريک و روشن سحر طللوع خواهد کرد
بهار
درخت گيلاس باغچه را پيراهنی سپيد ارمغان خواهد آورد
حضور پرستوها
آبی آسمان را پرا از شوق بازگشت خواهد کرد
و باز
دستان منتظرم
غبار غم از خانه خواهد زدود
و بر دفتر سفره
شعر شيرين هفت سين خواهد سرود
«صافی زلال آئينه
دو جام شمعدان و روشنی شمع
حضور مقدس قرآن
سبزی سبزه
سرخی ماهی در تنگی طلايی
سپيدی سير
باور سيب
شيطنت سنجد
رنگين کمانی از تخم مرغ
شيرينی گس سمنو
برکت سکه
يکپارچگی بنفش سنبل»
و باز
لباسی نو در بر خواهم کرد
دستها حلقه در هم
چشمها در انتظار
دل پر از شوق بهار، اميد، آرزو و ...
و باز
«يا مقلب القلوب و الابصار
يا مدبر الليل و النهار
يا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال»
با آرزوی سالی پر از سبزی، سرود، سلامتی، سرافرازی، سربلندی، سعادت و سرور برای همه ايرانيان و جهانيان
Wednesday, March 8, 2006
به ياد او که شانه هايش هميشه پناه دلتنگيهايم بود
كي اشكاتو پاك ميكنه
شبها كه غصه داري
دست رو موهات كي ميكشه
وقتي منو نداري؟
شونه كي مرهم هق هقت ميشه دوباره
از كي بهونه ميگيري شباي بي ستاره
برگ ريزوناي پاييز كي چشم به رات نشسته؟
از جلو پات جمع ميكنه برگهاي زرد و خسته؟
كي منتظر ميمونه حتي شباي يلدا
تا خنده رو لبات بياد
شب برسه به فردا
كي از سرود بارون
قصه برات ميسازه
از عاشقي ميخونه
وقتي كه راه درازه
كي از ستاره بارون
چشماشو هم ميذاره
نكنه ستاره يي بياد
ياد تو رو نياره
باز هم با اجازه فروغ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
مکتوب، دوست عزیز قدیمی سالها پیش در اوج تنهایی و غربت نظرات شیرین و امید بخشت زیور دلتنگیهایم بود حال در امتداد زمان گم شده ای سراسر دنیای م...
-
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
باش تا صبح دولتت بدمد کسی چه می داند شاید در کوچه شما هم عروسی شد ✨️