من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
مهربانم اگر به خانه من بیایی
چراغ نمی خواهم
وجود پر نورت
گرمی آن خوشبختی است
که دل پر تشویشم
عمری به انتظارش بود
دلتنگیها
Sunday, December 10, 2023
باز هم با اجازه فروغ
Saturday, September 2, 2023
گم شده
در ازدحام این دنیای بزرگ
گم شده بودم
روشنی وجودت
از ورای ترک قدیمی دلت پیدا بود
همان شد که دوباره
راه خانه ام را یافتم
Tuesday, August 15, 2023
Tuesday, August 1, 2023
پشت هیچستان من
مادربزرگ تالا روی کتفش خالکوبی از یک سفره ماهی داشت. یک روز به موانا می گفت اگر بعد از مرگش به شکل سفره ماهی برنگردد، در انتخاب خالکوبی اش اشتباه کرده است.
پس اگر خالکوبی هایم انتخاب درستی بوده اند، بعد از رفتنم، مرا در بهاران در پرواز نویدبخش یک پرستو، در تابستان در نسیم داغ یک بعد ازظهر و در پائیز در رقص شاد یک قاصدک بیابید. در زمستانها در سرزمینی گرم خواهم بود، در جوار اقیانوس، غرق تماشای بازی موج و ساحل و سرگرم جرعه کردن نوشیدنی خنک ام
Saturday, July 8, 2023
مکتوب
مکتوب، دوست عزیز قدیمی
سالها پیش
در اوج تنهایی و غربت
نظرات شیرین و امید بخشت
زیور دلتنگیهایم بود
حال در امتداد زمان گم شده ای
سراسر دنیای مجازی را
در جستجویت زیر و رو کردم
برای هر کسی که کوچکترین اثری از تو داشت
پیامی گذاشتم
ولی تا امروز
هنوز نیافتمت
باشد که تا عمری هست بیابمت
اگر نه
در ابدیت شاید ببینمت
Friday, July 7, 2023
Subscribe to:
Comments (Atom)
باز هم با اجازه فروغ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
مکتوب، دوست عزیز قدیمی سالها پیش در اوج تنهایی و غربت نظرات شیرین و امید بخشت زیور دلتنگیهایم بود حال در امتداد زمان گم شده ای سراسر دنیای م...
-
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
باش تا صبح دولتت بدمد کسی چه می داند شاید در کوچه شما هم عروسی شد ✨️