Sunday, May 22, 2005

...

 آيا تا به حال فرياد روحتان را در خواب شنيده ايد؟ روح من شبها و شبهاست که می گريد...
۰ لایک / ۲ نظر / ۱۰ بازدید
مکتوب

سلام دوست خوبم ... از دانشگاه و تحصيل چه خبر؟ ... از پيشرفت؟‌ از موفقيت از آينده چه خبر؟ .................. روزی که اون کامنت قشنگ رو برام گذاشتيد و خبر خوب موفقيتتون رو بهم دادين ميخواستم بگم اما گفتم شايددرست نباشه توی دلتونو خالی کنم ... خواستم بگم ممکنه سخت باشه ممکنه غربت مثل يه مه غريب بيفته رو سينه ات ، ممکنه گاهی شبها بغض کنی اما يادت باشه ، اينا گذراست ، مثل پله های استاديوم که خيلی زيادن و ادم از نفس ميافته اما اگه بخوای به اين چيزا فکر کنی بهتره استاديوم رفتنو بيخيال شی .. بايد به اون بالا فکر کنی و اينکه که شور و هيجانی در انتظارته .....
مکتوب

اما برای پست آخري: که بي ربط به کامنت قبليم هم نيست : عسی ان تحبوا شيئآ‌ و هو شر لکم ،‌و عسی ان تکرهوا شيئآ و هو خير لکم ... شايد اونچه که الآن داره آزارتون ميده دوره ای هست که بايد بگذره و آزادی و رهائی يا پختگی و بينش بهتر و بازتری رو براتون در پی داره ...

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...