آيا تا به حال فرياد روحتان را در خواب شنيده ايد؟ روح من شبها و شبهاست که می گريد...
۰ لایک / ۲ نظر / ۱۰ بازدید
مکتوب
سلام دوست خوبم ... از دانشگاه و تحصيل چه خبر؟ ... از پيشرفت؟ از موفقيت از آينده چه خبر؟ .................. روزی که اون کامنت قشنگ رو برام گذاشتيد و خبر خوب موفقيتتون رو بهم دادين ميخواستم بگم اما گفتم شايددرست نباشه توی دلتونو خالی کنم ... خواستم بگم ممکنه سخت باشه ممکنه غربت مثل يه مه غريب بيفته رو سينه ات ، ممکنه گاهی شبها بغض کنی اما يادت باشه ، اينا گذراست ، مثل پله های استاديوم که خيلی زيادن و ادم از نفس ميافته اما اگه بخوای به اين چيزا فکر کنی بهتره استاديوم رفتنو بيخيال شی .. بايد به اون بالا فکر کنی و اينکه که شور و هيجانی در انتظارته .....
مکتوب
اما برای پست آخري: که بي ربط به کامنت قبليم هم نيست : عسی ان تحبوا شيئآ و هو شر لکم ،و عسی ان تکرهوا شيئآ و هو خير لکم ... شايد اونچه که الآن داره آزارتون ميده دوره ای هست که بايد بگذره و آزادی و رهائی يا پختگی و بينش بهتر و بازتری رو براتون در پی داره ...
Sunday, May 22, 2005
...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
باز هم با اجازه فروغ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
مکتوب، دوست عزیز قدیمی سالها پیش در اوج تنهایی و غربت نظرات شیرین و امید بخشت زیور دلتنگیهایم بود حال در امتداد زمان گم شده ای سراسر دنیای م...
-
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
باش تا صبح دولتت بدمد کسی چه می داند شاید در کوچه شما هم عروسی شد ✨️
No comments:
Post a Comment