Wednesday, June 22, 2005

کوتاه اما خواندنی

عزيز دلم

شبنم چشمهايت را

بر باغ شانه هایم ببار

تا بروبد

غبار غربت از دلم

باشد تا باز

خواب تکيه گاه شدن ببينند
۰ لایک / ۰ نظر / ۱۴ بازدید 

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...