Sunday, April 16, 2006

از عجايب روزگار...

 يکی از اخلاقيات عجيب و غريب اينجانب: زمان دانشجويی، درست چند روز قبل از امتحانات آخر ترم، هوس می کردم کتاب بابا لنگ دراز را دوباره مرور کنم ! من هيچ عوض نشدم...هنوز هم به روال گذشته، درست يک هفته مانده به امتحانات، دلم لک زده برای دوباره خواندن کتاب عادت می کنيم (تا صفحه ۹۴ اش را خوانده ام )، و البته از شما هم که پنهان نيست روزی چند هزار بار به روز کردن وبلاگم...

پيام هاي ديگران ()               یکشنبه ٢٧ فروردین ،۱۳۸٥ - ...

No comments:

Post a Comment

باز هم با اجازه فروغ

من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...