و روزی نه چندان دور، باز خورشيد من از پس چشمانش طلوع خواهد کرد، وجود گرمش هراس تنهايی را با خود خواهد برد و من در کنار حضور پر عشقش بهار را به سرور خواهم نشست...
۰ لایک / ۳ نظر / ۱۲ بازدید
مریم
سلام . من آن روز را انتظار می کشم حتی زمانی که دیگر نباشم!!!! به باغ من سر بزن!!
شعله شمع
سلام . بااسم وبلاگت دلم برای ... تنگ شد ولی افسوس
آخرين معشوق
زيبا بود
Tuesday, November 22, 2005
...
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
باز هم با اجازه فروغ
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
مکتوب، دوست عزیز قدیمی سالها پیش در اوج تنهایی و غربت نظرات شیرین و امید بخشت زیور دلتنگیهایم بود حال در امتداد زمان گم شده ای سراسر دنیای م...
-
من از نهایت شب حرف می زنم من از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف می زنم مهربانم اگر به خانه من بیایی چراغ نمی خواهم وجود پر نورت گرمی آن خوشبخ...
-
باش تا صبح دولتت بدمد کسی چه می داند شاید در کوچه شما هم عروسی شد ✨️
No comments:
Post a Comment